سلام بر پیغمبر خدا وآل پاکش
دل نوشته
این روزها نمی دانم چرا این قدر دل تنگ گلهای محمدی خانه مادر بزرگ شده ام وقتی وارد حیاط می شدی بوی بوته های گل سر مستت می کرد ناخود آگاه به طرفش می رفتی و با یک نفس عمیق آن را می بوییدی و تمام وجودت سر شار لذت می شد.
همیشه جانماز مادر بزرگ پر از گلهای محمدی بود و ذکر صلوات بر روی لبهایش.
وقتی می خواست از خودش بگوید با افتخار می گفت:که جدم پیغمبر خداست و وقتی از کسی رنجیده می شد می گفت :تو را به جدم می سپارم. مادربزرگ خوب شد این روزها نیستی که ببینی دشمنان اسلام چه توهین ها به جدت روا می دارند انگار دوباره مشرکان و کافران مکه زنده شده اند و به خیال خود می خواهند از گسترش اسلام جلو گیری کنند.
زهی خیال باطل
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط عابديني در 1393/11/04 ساعت 07:51:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید